صبح طبق معمول همیشه ، دم دم های صبح از خواب پریدم .
گوشی رو باز کردم و استوریها رو دیدم . جنگ جنگ جنگ !
تعجب کردم . اخبار تلویزیون و چک کردم و دیدم آره راسته!
نیم ساعتی گذشته بود و تازه میخواستم بخوابم که یه صدای وحشتناک ترکیدن اومد . همه بلند شدیم و فکر کردیم واقعا جنگه .
سقوط هواپیما بود .
به جایی رسیدم که دیگه مرگ ناراحتم نمیکنه . میگم خوش به حالشون .
مخصوصا اون تازه عروس و داماد .
بی حس شدم دیگه واقعا نسبت به رفتن از این دنیا .
در واقع میشه گفت غبطه میخورم !
خدایا .
فقط میخواستم بگم منم آرزو زیاد داشتم .
داشتم .
داشتم .
داشتم ,داشتم داشتم منبع
درباره این سایت