خب اونا حرفای من نبود . 

حرفای یه دختری بود که بعد ده سال به عشقش رسیده ولی الان واسه عروسی و زندگی مشترکشون با خانواده طرف به مشکل خورده چون از لحاظ نوع فرهنگ و تربیت و مذهب شبیه هم نیستن .

ترسناکه واسم .

خیلی .

شما بودین چیکار میکردین؟


باباش گفته اگه آهنگ بذارین تو عروسی. نه پول عروسی رو میدم نه خودم‌ میام نه میذارم فامیلام بیان
????????

.

خب مگه عروسی فقط واسه شماس؟
مامان بابای من‌ آرزو ندارن؟

چیکار میشه کرد؟؟ چیکار کنیم؟
از دیشب تا همین دو ساعت پیش فقط گریه کردم.
فقط گریه

.

خواهر من داره رقص تمرین میکنه
من میخوام شب عروسیم با همسرم برقصم
خدایا????????

.

دوتا عروسی بگیریم؟؟
یه حنابندون خوب و یه عروسی عنی بگیریم؟
اونم تو این اوضاع ک دو قرون پول واسمون نمونده؟
????

.

کاش هیچوقت ازدواج نمیکردم.
کاش برمیگشتم عقب و این اشتباهو مرتکب نمیشدم.

نکنین.

.
اگه خونواده‌هاتون از نظر مذهبی و رفتاری و شخصیتی باهم‌ تفاوت دارن. ازدواج نکنین عاقا.
عشق هیچی نیست این وسط. هیچی.

.
بابام‌ گفت اینا زندگیتونو سیاه میکنن با دین و ایمونشون.
کر بودم. کور بودم نفهم بودم خر بودم
عاشق؟؟
گور بابای عشق و عاشقی.


بغ کرده نشسته بود گوشه ی اتاقشو موهای بلندشو ریخته بود رو صورتش که اشکاشو نبینم. پسرکم زیادی مرد بود، حتی با وجود همین موهای بلندش که نمیذاشت کوتاهشون کنم. درست مثل. بگذریم!

وقتی دید حرفی نمیزنم سرشو بلند کرد و طلبکار، با همون صدای گرفته‌ش گفت:
"اون برمیگرده.خودش گفت!"
سعی کردم جلوی خنده مو بگیرم، خوردنی شده بود پسر کوچولوم؛
با احتیاط گفتم:
"اگه میخواست برگرده که نمی رفت."
اشکاش دوباره راه گرفتن رو صورتش:
"خودش که نمی خواست بره، به زور بردنش.!"
تکیه مو از چارچوب در گرفتم و رفتم جلوتر و کنارش نشستم رو زمین
قیافه‌ی ناراحتی گرفتم به خودم و شونه بالا انداختم:
"به هرحال رفته، خونه‌شونو عوض کردن، بهتره فراموشش کنی"
گریه‌ش شدت گرفت و با لحنی که سعی میکرد مردونه ترش کنه داد زد:
"نع‌خیرم. تو که نمیدونی دوست داشتن یعنی چی."
انگشتای تپل کوچولوشو گرفت جلوی صورتم و ادامه داد:
"اون دوتا دوستم داشت. دوتا!! منو حتی از بستنی و پاستیل خرسیم بیشتر دوست داشت، میخواست با من عروسی کنه، قول داده بودم بزرگ که شدم براش از النگوهای خاله فاطمه بخرم که جیرینگ صدا بده توو دستش. تو که نمیدونی اون فقط با من بازی میکنه، تازه اون روز زمین که خوردم خیلی درد داشت، اما من گریه نکردم، مردا که گریه نمیکنن، ولی اون داشت واسه من گریه میکرد!! تو که نمیدونی دوست داشتن چجوریه، تو که تا حالا یه گاز از بستنیت به کسی ندادی، آخه تو که."
به هق هق و که افتاده بود بزرگمرد کوچولوی من، سرشو بغل گرفتم، شروع کرد مشتای کوچیکشو حواله ی سر و سینه م کردن و با هق هق زار زد:
"فراموشش نمیکنم، میرم دنبالش و پیداش میکنم، بزرگ میشم بعد اون میشه عروسم. بهش قول دادم گمش نکنم، بهش قول دادم نرم با فرشته بازی کنم. من. ب. بهش قول دادم. من."

یاد حرفای تو افتادم، یاد قول و قرارامون، یاد همه‌ی خاطرات خوب و بدمون.
هرچی هم که من ضعیف بودم و زود کم آوردم، پسرکم به تو رفته، حرفش حرفه. میدونه دوست داشتن یعنی چی، میدونه دوتا یعنی چی!!

چشمامو بستم و سعی کردم به یاد بیارم صورتتو، ناخودآگاه زیرلب اسمتو صدا کردم، پسر بچه‌ی آروم گرفته توو آغوشم با صدای خش دار و هق هق جواب داد:
دیگه اسممو صدا نزن. دیگه دوست ندارم!

#طاهره_اباذری_هریس


صبح طبق معمول همیشه ، دم دم های صبح از خواب پریدم .

گوشی رو باز کردم و استوریها رو دیدم . جنگ جنگ جنگ !

تعجب کردم . اخبار تلویزیون و چک کردم و دیدم آره راسته!

نیم ساعتی گذشته بود و تازه میخواستم بخوابم که یه صدای وحشتناک ترکیدن اومد . همه بلند شدیم و فکر کردیم واقعا جنگه .

سقوط هواپیما بود .

به جایی رسیدم که دیگه مرگ ناراحتم نمیکنه . میگم خوش به حالشون .

مخصوصا اون تازه عروس و داماد .

بی حس شدم دیگه واقعا نسبت به رفتن از این دنیا .

در واقع میشه گفت غبطه میخورم !

خدایا .

فقط میخواستم بگم منم آرزو زیاد داشتم .

داشتم .

داشتم .

 


.
دیروز خیلی روز عجیب غریبی بود . بیشتر #غریب .
به دلم بود که حتما برم ولی کلاس داشتم. کفش مناسب نداشتم . لباسم کم بود واسه سرمای بیرون خونه . کیفم بزرگ بود و سنگین . همه چی رو شبونه اوکی کردم که بتونم برم .
این چند روز گریه نکردم ! ولی بغض توی گلوم نرفت که نرفت .
دلم نخواست گریه کنم چون از ته دل اعتقاد دارم چنین شهادتی ، #لیاقت میخواد . #عشق واقعی میخواد . وجود میخواد . #آزادگی میخواد .
که ما .
.
تو راه کربلا که بودم ، به مرقد #حر_ابن_ریاحی سر زدیم .
خیلی اونجا رو دوست داشتم . چون هرچی و هرکی که باشی ، بازم #لیاقت میخواد که بتونی لحظه اخر تصمیم درست بگیری .
.
دیروز از ۸ صبح پیاده رفتیم تا ۵ بعدازظهر .
[ خیلی بود ، اونم واسه منی که همین اواخر بخاطر اینکه یه دوستی منو برد یه جای تفریحی واسه قدم زدن ولی یه جایی که واقعا فقط واسه قدم زدن بود ! نه خوراکی بود نه جای نشستن درست حسابی ! و خب طبیعتا انقدر غر زدم سرش که بعد اون قرار کلن ارتباطمون کات شد ! :) ]
دیشب که میخواستیم بخوابیم ، مریم بهم گفت که مُسَکِن بخورم وگرنه خوابم نمیبره . یادم رفت و وقت خواب نخوردم .
و جالبیش واسم اینه که پاهام درد نمیکنه .
شاید چون تموم لحظه هایی که قدم میزدم تو سرم این بود که
" سردار . ۴۰ سال کار کردی که ما آروم زندگی کنیم ، آخرشم ما #خواب بودیم که رفتی . دمت گرم مَرد "
.
این چند روز حدود ۲۰ نفر آنفالو کردن که تشکر لازم رو به عمل میارم چون میدونم با اینکه آنفالو کردن ولی پیگیرن ????????
دو سه نفری هم انقدر بد و بیراه های " نون خور نظام هستی ؟ " و " .مال " و فلان فلان بستن به ماها که با کمال میل بلاک آنبلاکی کردیم و انشالله هرگز دیگه راهمون نمیخوره به هم تو زندگی ، چون هیچوقت توی زندگیم به کسی که هرجور فکر و اعتقادی داشته که به من نمیخورد کنار اومدم ، #پذیرفتم که نگاه هرکسی به یه مساله میتونه هرچیز متفاوتی باشه ، #کناراومدم با هر حرفی که فکر میکردم داره زندگیم رو عوض میکنه و حتی بدتر میکنه [ که کرده ! #علی_برکت_الله ] ولی بازم فقط حرفم رو زدم و رد شدم و لبخند زدم .
بد بار کسی نکردم . تیکه ننداختم ‌که آتیش بزنم قلب کسی رو !
نه که نمیتونستما ، ولی هرکی وقتی یه عقیده ای داره پاش باید وایسه!
.
امام حسین گفت " #اگر_دین_ندارید_لااقل_آزاده_باشید "
ما که همچین دین و ایمون سفت و محکمی نداریم .
لااقل بذارین #آزاده باشیم .
.
به امید یه ایران آزاده ????????????
به امید ایرانی های آزاد با هر عقیده ای که ایرانمون رو دشمن شاد نکنه . ????????
.


توی یه زندگی دیگه ، من دوباره عاشقت میشم
بازم تموم این شهر و قدم میزنیم و زیر بارون میخندیم .
توی یه زندگی دیگه ، بازم وسط سرمای زمستون ، کتت و در میاری میندازی رو شونه های من که داره میلرزه ‌.
بازم با دوتا چایی داغ ، کنار خیابون دلم گرم میشه به بودنت .
توی یه زندگی دیگه ، بازم سیگار گرفتن از دستات و بو کشیدنش مزه میده .
بازم تو نگران منی .
نگران اینکه کسی نیاد که اذیتم کنه .
توی یه زندگی دیگه
ما بازم دوتا دیوونه ایم . دو تا دیوونه ی رها از این دنیا .
توی یه زندگی دیگه
من بازم تو چشمات زل میزنم
ولی اشکام دیگه جمع نمیشه تو چشمم .
توام لبات واقعا میخنده .
و دیگه هیچکس باعث قلب درد اون یکی نیست
توی یه زندگی دیگه
من و تو برمیگردیم به اون جایی که باید .
#theonethatgotaway


????
????- سلام عزیزم،فردامرخصی گرفتم،
بریم اون فیلمی که دوست داری.
اینم پودرکیکی که خواسته بودی
????+ خسته نباشی نفسم،
این لیوان چاییت،اینم دسته پلی استیشنت
بشین دو دست فیفا بزنیم روشن شیم :-)    

میزان موفقیت شما دریک رابطه،
بستگی داره به میزان موفقیت تون،
در برآورده کردنِ متقابل‌ نیازهای موجهِ طرف تون.
بعضیا بهشون برمی خوره اما:
یک رابطه ی مشترکِ موفق
بده بستانه:
تو به علایق موجهت برس،من مانع نمیشم
منم به علایق موجهم میرسم،تو مانع نشو.
یه سری علایق مشترک هم ، باااا هم، داریم
که به خدمت اونام دوتایی میرسیم:
(سفر،ماشین،باروبندیل،پرتقالی که پوست میکنی توومسیرمی خوریم،رستورانای سرراهی،صدای مهدی جهانی ترجیحا بدون علیشمس)
گاهی تو بخاطررسیدن من به خواستم کوتاه بیا
گاهی من.

_من دوستت دارم????
+منم دوستت دارم????
بنابراین:
هرروزی که ازخواب بلند میشم
به این فکر می کنم که:امروز چیکار میتونم انجام بدم
تا تو خوشحال ترین آدم روی زمین باشی.
(این تفکر باید دوطرفه باشه)

این خیالات هندی طوری رو هم پس بدیدبه همون سنگام :
عشق واقعی یعنی از طرفت هیچی بهت نرسه 
ولی توعاشق و شیفته اش بمونی!!!
دراینصورت شما یک عدد احمق هستید که خودتون رو
سزاوار برآورده شدن نیازهای موجهتون نمی دونید
اینجوری خودتون می سوزید وبقیه رو می سازید :-)

سمی ترین تفکر سال:
اون عشقی که واسه برطرف کردن نیازِت باشه ،می خوام نباشه!
درجواب چنین آدمی ، اول باید یه فینیشر مورتال کامبت بهش بزنی
که از خواب غفلت پاشه
بعد همینجورکه یه موز از رو میز پذیرایی خونه اش برمیداری
بهش بگی:
بزرگوار،یکی از وظایف عشق،برآورده کردن نیازهای عاطفی، احساسی، روانی و جسمانی آدماس
قرارنیست از اقرار به نیازهامون خجالت بکشیم!
اونی که قاب میکنن میزنن به دیوار
مدرک تحصیلیه!
عشقو ازش کار میکشن
عشق باید کارکرد داشته باشه
باید کاربرد داشته باشه
پس دوباره میگم:
میزان موفقیت شما دریک رابطه،
بستگی داره به میزان موفقیت تون
در برآورده کردنِ متقابل‌ نیازهای موجه طرف تون.
چقد حرف زدم ، خدافز
????✌️????????
| #آذرخرم |

 


خب اونا حرفای من نبود . 

حرفای یه دختری بود که بعد ده سال به عشقش رسیده ولی الان واسه عروسی و زندگی مشترکشون با خانواده طرف به مشکل خورده چون از لحاظ نوع فرهنگ و تربیت و مذهب شبیه هم نیستن .

ترسناکه واسم .

خیلی .

شما بودین چیکار میکردین؟


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مجتمع مسکونی چناران یک مجله گردشگری پوما بیست PUMA20 دیجی مطا آنلاین آموزش فروشگاه خانم ها